اعتماد به نفس بنیادی ترین بخش شخصیت انسان است که بر تمام جوانب زندگی فرد نفوذ دارد. برخوردار بودن از اعتماد به نفس سالم و بالا یک ضرورت حیاتی است. اعتماد به نفس را می توان چنین تعریف کرد: باور و اعتقاد بدون قید و شرط فرد نسبت به توانایی های خود و ارزیابی صحیح و دقیق و پذیرش نقاط ضعف و قوت خویش برای مواجه و کنار آمدن با چالش های اساسی زندگی است . اعتماد به نفس موجود در افراد سه حالت می تواند داشته باشد: اعتماد به نفس منطبق با توانایی ها و ظرفیت های وجودی ، اعتماد به نفس کمتر از توانایی ها و ظرفیت های وجودی ، اعتماد به نفس بیشتر از توانایی ها و ظرفیت های وجودی.
تحقیقات نشان میدهد اعتماد به نفس بر میزان رضایت هر دو طرف از رابطه تاثیر میگذارد. هنگامی که نسبت به خود و تواناییهایتان احساس بدی دارید، ترس و ناامنی به سراغ شما میآید و بر نوع رفتار شما با همسرتان هم تاثیر منفی خواهد گذاشت. به مرور زمان این بداخلاقیها زندگی مشترک را از هم میپاشد.
وقتی سخن از روابط زوجین به میان میآید، غالباً تصویری از تفاهم و سازگاری و یا اختلاف و ناسازگاری ارائه میگردد و بنابراین موضوع بحث، بررسی میزان سازگاری یا ناسازگاری زوجین و تحولات آن خواهد بود؛ اما به نظر میرسد روابط زوجین در گسترهای فراتر از موضوع سازگاری قابل بحث باشد. اگر نقطه آرمانی در روابط زناشویی را رابطهای بدانیم که نتیجه آن از یک سو آرامش روانی و احساس ارزشمندی و از سوی دیگر کارآمدی هر یک از زوجین در کارکردهای مورد انتظار از آنان باشد و البته آرامش و کارآمدی را نیز بر اساس آموزههای دینی تفسیر کنیم، میتوان این رابطه را فراتر از سازگاری در نظرگرفت. چون سازگاری زوجین ضرورتاً نشانگر کارآیی آنان در تمام عرصهها نیست به طور مثال اگر زن و شوهر برای نداشتن فرزند و یا قطع ارتباط با خویشان به توافق رسیده باشند، گرچه سازگاری میان آنان برقرار است؛ اما این رابطه به گونهای پویا نبوده است که زمینه کارآیی زن و شوهر را به عنوان ارکان خانواده در برابر طایفه و جامعه فراهم آورد. از نگاه ما سازگاری زناشویی گرچه پیشنیاز ضروری خانواده کارآمد است اما نمیتواند ملاکی تام برای ارزشگذاری بر روابط زن و شوهری باشد و باید سازگاری
را با محوریت ” تعاون بر تقوا” ملاکی مهم و اساسی شمرد.
دامنهی بحث از روابط زن و شوهری، روابطی است که بتواند استعدادهای هر یک از زوجین را بارور نماید، درک متقابل، نشاط و شادکامی و تعادل روانی آنان را ارتقاء بخشد و کارکردهای هر یک از آنان را، از جمله در ارتباط با فرزندان، والدین، خانواده یکدیگر و جامعه تقویت نماید.