انسان در برخورد با یک مسئله، تحتتاثیر سه فاکتور مهم است: افکار، احساس، رفتار
ابتدا فکری به ذهن فرد میآید. این فکر احساسی را در او به ایجاد میکند و فرد براساس این احساس، رفتاری انجام میدهد؛ بنابراین هر رفتاری که از ما سر میزند، ناشی از افکار ما است. فکر درست، احساس و در نتیجه رفتار درست ایجاد میکند.کسی که احساس و رفتار غیرمنطقی دارد، افکار او نیز مسلما با واقعیت مناسبتی ندارد. ما به افکار نادرست خود که با دنیای واقعی تطابق ندارند، خطاهای شناختی میگوییم.
خطاهای شناختی که به صورت افکارهای منفی بروز میابد، به افراد اجازه میدهد که قوانین و فرضهای غلط درباره خود، دیگران و دنیا را با وجود شواهد نقض بسیاری که در طول زندگی با آن مواجهه میشوند، همچنان حفظ کنند.
خطاهای شناختی در همه افراد و به خصوص بین همسران به وفور دیده میشوند و عمدتا از دلایل اصلی تعارضات زناشویی هستند. از دیدگاه شناخت درمانگران، افراد نه تنها در زندگی شخصی و در روابط بین فردی خود، بلکه در زندگی زناشویی و در رابطه با همسر خود نیز دارای سوگیری و خطای شناختی بوده و بر این اساس، رابطه آنها میتواند به خطر بیافتد.
این خطاها، هنگام تحلیل و تفسیر و قضاوت در مورد رویدادها، ما را به دام خود گرفتار کرده و باعث میشوند که ما نتوانیم شرایط موجود را به درستی ارزیابی و بهترین راه حل مسئله پیش آمده در زندگی زناشوییمان را انتخاب کنیم.
بسیاری از افسردگی ها، بی قراری ها ، رقابت های ناصحیح ، خشونت و پرخاشگری ها و رفتارهای غیرعادی افراد مرتبط با خطاهای شناختی است . عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمیگن است چرا که زوجین علیرغم این که شواهد متناقض با فرضیات خود را مشاهده میکنند اما همچنان بر خطاهای شناختی خود وفادار میمانند. زوجین میتوانند این خطاهای شناختی را در خود شناسایی و آنها را اصلاح کنند. انسان موجودی است که بالقوه توانایی تفکر منفی و مثبت را دارد. پس آن ها باید تلاش کنند تفکرات صحیح و مثبتی نسبت به همدیگر داشته و از خطاهای شناختی خود آگاه باشند و تلاش در رفع آنها نمایند.