در جستجوی آرامش: چرا گاهی دعانویسی را به روانشناسی ترجیح می‌دهیم؟

فهرست مطالب
کلینیک روانشناسی آفتاب در کنار شماست

در صورت نیاز به مشاوره و تراپی، همین الان با ما تماس بگیرید تا مناسب‌ترین رویکرد و متخصص را به شما معرفی کنیم!

به عنوان یک روانشناس، در اتاق درمان، شاهد عمیق‌ترین و پنهان‌ترین دردهای انسانی بوده‌ام. اضطرابی که خواب شب را می‌رباید، غمی که مانند وزنه‌ای سنگین بر سینه فشار می‌آورد، خشمی که روابط را نابود می‌کند، یا وسواسی که زندگی را به بن‌بست می‌کشاند. این‌ها تجربیات مشترک بشری هستند. وقتی در چنین حالتی از «درماندگی» (Helplessness) قرار می‌گیریم، غریزه‌ی ما یک چیز می‌خواهد: رهایی. جستجو برای آرامش، برای یک راه‌حل، آغاز می‌شود.

در این جستجو، ما اغلب بر سر یک دوراهی فرهنگی و تاریخی قرار می‌گیریم. یک مسیر، مسیری باستانی، آشنا و از نظر فرهنگی پذیرفته‌شده است: مراجعه به فردی که با دعا، سرکتاب، یا اعمالی نمادین، قول رهایی از «نیروهای بیرونی» را می‌دهد. مسیر دیگر، مسیری مدرن، علمی و مبتنی بر شناخت است: مراجعه به روانشناس و آغاز سفری درونی برای شناخت ریشه‌های مشکل.

سوال اصلی اینجاست: چرا با وجود تمام پیشرفت‌های علم روانشناسی و شناخت ما از مغز و روان، گزینه‌ی «دعانویسی» همچنان برای بسیاری از ما، نه تنها یک گزینه، که گاهی «انتخاب اول» است؟ آیا این انتخاب، ما را به علاج واقعی می‌رساند یا صرفاً در «توهم درمان» نگه می‌دارد؟ هدف این مقاله، قضاوت انتخاب‌ها نیست، بلکه «روشن کردن» دلایل این انتخاب و بررسی علمی پیامدهای آن است.

فراتر از قضاوت: دلایل روانشناختی و فرهنگی انتخاب دعانویس

اگر بخواهیم صادق باشیم، انتخاب دعانویسی اغلب یک انتخاب از سر ناآگاهی صِرف نیست، بلکه ریشه‌های عمیق روانی و اجتماعی دارد. درک این ریشه‌ها، اولین قدم برای عبور از آن‌هاست.

۱. ترس از «انگ اجتماعی» (Social Stigma)

بیایید روراست باشیم. در فرهنگ ما، گفتن اینکه «پیش روانشناس می‌روم» هنوز هم برای بسیاری سخت است. این جمله ممکن است مترادف با «دیوانه بودن»، «ضعیف بودن» یا «داشتن یک مشکل حاد و شرم‌آور» تلقی شود. اما در مقابل، «گرفتن یک دعا» یا «باز کردن سرکتاب» اغلب در سکوت انجام می‌شود، یا حتی به عنوان بخشی از باورهای معنوی و فرهنگی پذیرفته شده است. این انتخاب، هویت اجتماعی ما را کمتر تهدید می‌کند.

۲. نیاز به «راه‌حل فوری و جادویی» (Magical Thinking)

روان‌درمانی یک «فرآیند» است. نیازمند زمان، تلاش، مواجهه با دردهای پنهان و تعهد به تغییر است. این کار سخت است. در مقابل، تفکر جادویی (Magical Thinking) که بخشی از ساختار شناختی بشر است، به ما نوید یک راه‌حل فوری می‌دهد. یک «نسخه»، یک «طلسم»، یک «دعای خاص» که قرار است مانند یک کلید جادویی، قفل مشکل را باز کند. این جذابیت «راه‌حل فوری» در برابر «فرآیند تدریجی»، بسیار قدرتمند است.

۳. آسانیِ «نسبت دادن مشکل به بیرون» (External Attribution)

این یکی از کلیدی‌ترین دلایل روانشناختی است. پذیرش اینکه ریشه‌ی اضطراب ما در الگوهای فکری معیوب خودمان، یا ریشه‌ی افسردگی ما در تجربیات تلخ گذشته‌مان (تروما) است، دردناک است و مسئولیت تغییر را بر دوش خودمان می‌گذارد. چقدر آسان‌تر است که باور کنیم یک نیروی خارجی مسئول این رنج است! «کسی مرا چشم زده»، «برایم طلسم نوشته‌اند»، «اینها همه‌اش از بخت بد من است».

دعانویس این «باور» را تایید می‌کند. او به شما می‌گوید بله، مشکل از بیرون است و راه‌حل هم بیرونی است (این دعا را بسوزان…). اما روانشناس از شما می‌خواهد به درون نگاه کنید و مسئولیت درمان خود را بپذیرید. انتخاب اول، به مراتب وسوسه‌انگیزتر به نظر می‌رسد.

۴. ملموس بودن «درمان» و هزینه‌ها

وقتی به دعانویس مراجعه می‌کنید، اغلب یک «شیء ملموس» دریافت می‌کنید: یک کاغذ نوشته‌شده، یک شیء خاص. اما وقتی به روانشناس مراجعه می‌کنید، «صحبت» می‌کنید. برای ذهنی که عادت به درمان‌های ملموس (مثل قرص یا آمپول برای درد جسمی) دارد، پذیرش اینکه «صحبت کردن» می‌تواند درمان باشد، دشوار است. از سوی دیگر، هزینه‌ی روان‌درمانی ممکن است شفاف و بالا به نظر برسد، در حالی که هزینه‌های مکرر و پنهانی که فرد صرف دعانویسی می‌کند، چون در طول زمان پخش می‌شود، کمتر به چشم می‌آید.

۵. ناآگاهی از کارکرد روانشناسی

بسیاری از افراد واقعاً نمی‌دانند در اتاق درمان چه می‌گذرد. تصور آن‌ها از روانشناس، فردی است که یا فقط به درد دل گوش می‌دهد، یا مختص بیماران بسیار شدید و بستری است. آن‌ها نمی‌دانند که روانشناسی، علم درمان اختلالات رایجی چون اضطراب، افسردگی خفیف تا متوسط، وسواس، و به خصوص، علم «ارتقای کیفیت زندگی» و «بهبود روابط» است.

توهم درمان: آیا دعانویسی «واقعاً» کار می‌کند؟

این سوالی است که زیاد می‌شنوم: «اما من به فلانی مراجعه کردم و حالم بهتر شد!». بله، این احساس بهبودی، در کوتاه‌مدت، کاملاً «واقعی» است. اما علم روانشناسی برای این پدیده‌ی شگفت‌انگیز، توضیحی دقیق دارد.

قدرت «اثر پلاسیبو» (Placebo Effect)

اثر دارونما یا پلاسیبو، یکی از قدرتمندترین پدیده‌ها در علم پزشکی و روانشناسی است. به طور خلاصه، مغز ما این توانایی را دارد که با «باور» به یک درمان، مواد شیمیایی (مانند اندورفین و دوپامین) ترشح کند که باعث احساس بهتری در ما می‌شود.

وقتی شما با تمام وجود «باور» دارید که آن دعای خاص یا آن مراسم نمادین قرار است شما را شفا دهد، مغز شما به این باور پاسخ می‌دهد و شما «واقعاً» احساس تسکین موقتی می‌کنید. این شفا از ناحیه‌ی آن دعا نبوده، بلکه از قدرت «باور» شما به آن بوده است. این یک «توهم درمان» است؛ احساس بهبودی بدون اینکه «علت» بیماری درمان شده باشد.

تسکین موقتی در برابر درمان ریشه‌ای: مثال دندان عفونی

بهترین مثالی که می‌توانم بزنم، دندان‌درد شدید ناشی از عفونت ریشه است. شما می‌توانید یک مسکّن بسیار قوی بخورید. درد برای چند ساعت ساکت می‌شود (اثر پلاسیبو یا دعانویسی). آیا شما درمان شده‌اید؟ خیر. درد موقتاً خاموش شده، اما «عفونت» (ریشه‌ی اصلی مشکل) در حال پیشرفت، تخریب بیشتر، و سرایت به بخش‌های دیگر است.

دعانویسی، در بهترین حالت، همان مسکّن قوی است. مشکل اصلی شما (خواه یک اختلال اضطرابی باشد، یا یک الگوی فکری خودتخریب‌گر، یا یک ترومای حل‌نشده) همچنان در اعماق روان شما فعال است.

خطر بزرگ: از دست دادن «زمان طلایی درمان»

بزرگترین خطری که اتکا به این روش‌ها دارد، از دست دادن «زمان طلایی» (Golden Time) درمان است. اختلالاتی مانند افسردگی یا وسواس، اگر در مراحل اولیه توسط متخصص تشخیص داده شوند، بسیار راحت‌تر و سریع‌تر درمان می‌شوند. اما فردی که ماه‌ها یا سال‌ها، زمان، انرژی و پول خود را صرف راه‌حل‌های جادویی و موقتی می‌کند، در واقع اجازه می‌دهد آن «عفونت» ریشه بدواند و به یک اختلال مزمن و مقاوم تبدیل شود.

علاج واقعی: روانشناسی چه چیزی را ارائه می‌دهد که دعانویسی نمی‌تواند؟

اینجاست که تفاوت اساسی بین «توهم» و «علاج» مشخص می‌شود. روانشناسی علمی، چهار هدیه‌ی بی‌نظیر را ارائه می‌دهد که در هیچ روش غیرعلمی دیگری یافت نمی‌شود:

۱. تشخیص ریشه (Diagnosis):

روانشناس «حدس» نمی‌زند. ما بر اساس «شواهد» و با استفاده از ابزارهای علمی مصاحبه و ارزیابی، مشکل را «تشخیص» می‌دهیم. آیا این حال بد شما، ناشی از عدم تعادل شیمیایی مغز است (و نیاز به ارجاع به روانپزشک دارد)؟ آیا ناشی از یک الگوی فکری به نام «فاجعه‌سازی» است (که در درمان شناختی-رفتاری یا CBT هدف قرار می‌گیرد)؟ آیا ریشه در یک تجربه‌ی تلخ کودکی دارد (که در درمان‌های تحلیلی بررسی می‌شود)؟ تا ریشه مشخص نشود، هر درمانی، شلیک در تاریکی است.

۲. درمان ریشه‌ای، نه علامتی

دعانویس به شما قول حذف «علامت» (مثلاً اضطراب) را می‌دهد. روانشناس به شما کمک می‌کند تا «علت» اضطراب را بفهمید و آن را حل کنید. ما به شما مسکّن نمی‌دهیم؛ ما ریشه‌ی دندان عفونی را جراحی می‌کنیم. این فرآیند ممکن است دردناک‌تر باشد، اما «پایدار» و «واقعی» است.

۳. ارائه «ابزار» و توانمندسازی (Empowerment)

این، به نظر من، زیباترین و انسانی‌ترین تفاوت است. راه‌حل‌های جادویی، شما را «وابسته» نگه می‌دارند. اگر مشکل برگردد، شما باید دوباره به آن فرد مراجعه کنید. اما روانشناسی شما را «توانمند» می‌سازد.

ما به شما «ابزار» می‌دهیم. ما به شما یاد می‌دهیم که چگونه افکار خود را مدیریت کنید (تکنیک‌های CBT)، چگونه در لحظه‌ی حال بمانید و اضطراب را کاهش دهید (تکنیک‌های ذهن‌آگاهی)، چگونه با همسر خود به شیوه‌ای سالم ارتباط برقرار کنید (مهارت‌های ارتباطی). هدف روانشناس این است که در نهایت، شما به او «نیازی نداشته باشید» و خودتان، درمانگر و مدیر زندگی خود شوید.

۴. پایداری درمان (Sustainability)

تغییری که در یک فرآیند روان‌درمانی علمی ایجاد می‌شود، در ساختار مغز و الگوهای رفتاری شما نهادینه می‌شود. این یک بهبودی سطحی و موقت نیست، بلکه یک «یادگیری» جدید و یک «رشد» شخصیتی است که پس از پایان جلسات نیز با شما می‌ماند و به شما کمک می‌کند تا با چالش‌های آینده‌ی زندگی به شیوه‌ای سالم‌تر روبرو شوید.

نتیجه‌گیری: انتخاب آگاهانه؛ تفاوت «حمایت معنوی» و «درمان بالینی»

در پایان، باید یک تفکیک بسیار مهم قائل شوم. این مقاله به هیچ‌وجه در تقابل با «ایمان»، «معنویت» یا «دعا» نیست. ایمان و داشتن یک سیستم باور معنوی، می‌تواند یکی از قدرتمندترین «سیستم‌های حمایتی» برای انسان در مواجهه با رنج‌ها باشد و تحقیقات علمی بسیاری این موضوع را تایید می‌کند.

اما باید میان «حمایت معنوی» و «درمان بالینی» تفاوت قائل شد.

وقتی پای شما می‌شکند، شما هم دعا می‌کنید که زودتر خوب شوید و هم «فوراً» به متخصص ارتوپد مراجعه می‌کنید تا پایتان را گچ بگیرد. شما هرگز به دعا کردن به تنهایی اکتفا نمی‌کنید.

اختلالات روان، دقیقاً مانند شکستگی پا، یک «وضعیت بالینی» هستند که نیازمند مداخله‌ی «متخصص» آن حوزه، یعنی روانشناس و در صورت نیاز روانپزشک، هستند.

جستجوی شما برای آرامش، کاملاً معتبر و قابل احترام است. اما در این جستجو، فریب راه‌حل‌های ساده و توهم درمان را نخورید. اگر دردی دارید که ماه‌ها یا سال‌هاست با شماست، اگر راه‌حل‌های موقتی دیگر جواب نمی‌دهند، و اگر واقعاً به دنبال «علاج واقعی» هستید، شاید وقت آن رسیده که شجاعانه‌ترین قدم را بردارید: قدم به درون.

در کلینیک روانشناسی آفتاب، ما اینجا هستیم تا در این سفر علمی و عمیق، با احترام کامل به باورهای شما، شما را همراهی کنیم و ابزارهایی را در اختیارتان بگذاریم که نه تنها درد را تسکین دهد، بلکه «ریشه»ی آن را بخشکاند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مقالات

برای رزرو نوبت فرم زیر را پر کنید

برای دریافت اطلاعات بیشتر و رزرو نوبت با ما تماس  بگیرید.